جیل در گفتگو باخانم نوروود ابراز میکنه که iچقدر در حسرت عشق پدرش و ابراز محبت ازاو به خودش بوده و یک بار باخودش عهد میکنه که هر طور شده پدرش را وادار کنه که به او بگه که دوستش داره و این در سن ۱۸ سالگی برای اولین بار اتفاق میا فته. جیل بر میگرده به کودکیش و یادش میااد از مواقعی که پدر و مادر ش با هم نزاع میکردند و او صدای دعوای آنها را میشنیده و وقتی از مادرش می پرسیده که آیا او عصبانی شده یا نه مادرش پاسخ میداده که نه و وقتی جیل إصرار میکرده که من خودم شنید م که داد میزدی مادرش میگقته سر به ...
جیل در گفتگو باخانم نوروود ابراز میکنه که iچقدر در حسرت عشق پدرش و ابراز محبت ازاو به خودش بوده و یک بار باخودش عهد میکنه که هر طور شده پدرش را وادار کنه که به او بگه که دوستش داره و این در سن ۱۸ سالگی برای اولین بار اتفاق میا فته. جیل بر میگرده به کودکیش و یادش میااد از مواقعی که پدر و مادر ش با هم نزاع میکردند و او صدای دعوای آنها را میشنیده و وقتی از مادرش می پرسیده که آیا او عصبانی شده یا نه مادرش پاسخ میداده که نه و وقتی جیل إصرار میکرده که من خودم شنید م که داد میزدی مادرش میگقته سر به سرم نزار تو من را عصبانی می کنی
View more