روزی روزگاری در شهر بغداد، دریانوردی زندگی میکرد به اسم سندباد او با گروهی از تاجران دریا که عازم دریاهای دوردست بودند تا اجناس گرانقیمت زیادی را خریدوفروش کنند، همسفر شد.
روزی از این روزها، کشتی آنها نزدیک جزیرهای لنگر انداخت و سندباد اولین نفری بود که قدم در ساحل جزیره میگذاشت، همینکه سندباد پایش را روی خشکی گذاشت، فریاد افراد کشتی بلند شد.
کاری از سازمان انتشار مجموعه داستانهای ناطق
شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ
مترجم: پرویز رفیعی