کلماتی که آوایشان به گوشمان خوشایند میآید، اما معنایشان را نمیدانیم. حروفی که پیچ و تابشان زیباست، اما دستمان به نوشتنش عادت ندارد. قواعدی که پایان ندارد، استثنائات آن قواعد که گیج و سردرگممان میکند و لهجهای که هیچوقت درست نمیشود. شناختنِ یک زبان تازه، مثلِ شناختنِ یک انسان تازه است. خیلی وقتها همان روزهای اول به جدایی و فراموشی میکشد، ولی گاهی میشود دوستیای طولانیمدت و گاهی هم عشقی دردناک که تا آخر عمر نمیتوانیم از آن دل بکنیم.