داستان بوتمام وزیر در نشست پیش به اینجا رسید که از دیدن بیمهری شاه و طمع او به مالش عاصی شد و قصد جلای وطن کرد و به نزد پادشاه اران گریخت. پادشاه اران خودش خوب بود ولی چهار وزیر حسود داشت که دنبال فرصت میگشتند که سر بوتمام را زیر آب کنند.
وزیران حسود خبردار شدند که پادشاه چین دختری دارد که او را خیلی دوست دارد و هر کس به به خواستگاریاش بیاید را سر میبرد. نقشه این شد که شاه را به صرافت خواستگاری بیندازند و قانعش کنند که سفیری بهتر از بوتمام نمیتواند از عهده این کار بر بیاید و به این ترتیب سر بوتمام به دست شاه چین بریده شود و از او خلاص شوند.
نقشه تا آنجا که شاه باید قانع میشد و بوتمام را میفرستاد خوب پیش رفت ولی شاه چین که آدابدانی و نکتهسنجی او را دید تحت تاثیر قرار گرفت و با خود گفت وقتی سفیر شاه اران این است ببین خودش دیگر کیست و دخترش را با جهازی حیرتانگیز به همراه بوتمام روانه کرد تا به عقد مخدوم او در آید. اما این پایان توطئه وزیران نبود ...
#بختیارنامه #لمعة_السراج_لحضرة_التاج #ادبیات_فارسی #نثر_مصنوع #داستان_های_ایرانی #فرهنگ_ایران #ادبیات_ساسانی #محمد_روشن #ادبیات_کلاسیک #قصههای_کهن