داستان مردی که عقب عدالت می‌گشت
آوای کتابک

داستان مردی که عقب عدالت می‌گشت

2021-04-07

از بس که در خیابان‌ها گشته بودم، پاهایم تاول زده بود، هیچ‌کس هم پیدا نمی‌شد بپرسد دردت چیست. آخ زن عزیز و یکی‌یک‌دانه‌‌ام، کجایی؟

هرکسی که سرش را برمی‌گرداند و نگاهم می‌کرد، سراغ عدالت را از او می‌‌گرفتم.«صورت سرخ و چشمان سیاهی داره، روسری قرمزی هم سرش کرده» بعضی‌‌ها می‌خندیدند. عده‌‌ای هم اخم می‌کردند، هیچ‌کس از دل داغ‌دیده‌‌ام خبر نداشت. دیدم که این‌طوری هیچ‌کس بهم کمک نمی‌کنه، رفتم وسط خیابان داد کشیدم:

«عدالت، عدالت، عدالت!»


مردی که عقب عدالت می‌گشت از عزیز نسین


https://ketabak.org/593z6

Comments (3)

More Episodes

All Episodes>>

Get this podcast on your phone, Free

Create Your Podcast In Minutes

  • Full-featured podcast site
  • Unlimited storage and bandwidth
  • Comprehensive podcast stats
  • Distribute to Apple Podcasts, Spotify, and more
  • Make money with your podcast
Get Started
It is Free