گوشه ای میخواهم
خلوتی مال دلم
خلوتی را که در آن با ساعت
با گذار شب و روز
با زمان کاری نیست
….
خلوتی میخواهم که
در آن لحظه همه
لحظه یبا خود بودن
لحظه ی دیدن آثار خـــداســـت
و ثمر بردن ازین زیبایی!
دیدن رنگ برنگ همه زیبایی دهر
لب آبی …
لب نیزاری و ُ. .. دیدار گل و پروانه!
دیدن سنجاقک با پری توری و آبی
یا سبز
دیدن رقص لطیف نیزار
همره نغمه ی باد
و نوازش شدن از دست نوازشگرِ باد
که چو معنای محبت زیباست!
خلوتی را که در آن
این هنرمند بزرگ
شاهکاری به منو دنیا داد
شاهکاری که درآن
با هزآن احساسی که در آنجا باشی
لحظه و ساعت غم
ساعت و لحظهء شادی ، خنده
می توان با همه احساس در آن حالی یافت
خلوتی پیدا کرد
یا که در جمع کسانی چون خود
روز شادی گذراند
بی هرآن رنج و غمی
یا که در خلوت تنهایی خویش
با خود و روح طبیعت خوش بود
یا که شاید حتی لحظه ای غمگین بود
با که در احساسی که در درماندی
که من احساسم چیست
در چه فکری هستم
خود گم کردهء خود دریابی
گاه باید با خود لحظه ء تنها بود
گاه باید با خود خلوتی کرد
و بدون تعارف حال خود را پرسید
واز درون دل خود
حرف ناگفته به بیرون هول داد
و بآرامش روح و بآرامش دل
و بآرامش جان
با طبیعت به مساوات رسید
گاه باید چندی با درون خلوت کرد
با درون تنها بود
با درون تنها بود.
Create your
podcast in
minutes
It is Free