غزل شماره ۰۲۴
مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست
که به پيمانهکشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبير زدم يکسره بر هرچه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
کمر کوه کم است از کمر مور آنجا
نااميد از در رحمت مشو ای بادهپرست
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زير اين طارم فيروزه کسی خوش ننشست
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمنآرای جهان خوشتر از اين غنچه نبست
حافظ از دولت عشق تو سليمانی شد (یافت)
يعنی از وصل تواش نيست بجز باد به دست
المنة لله که در میکده باز است ۰۴۰
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است ۰۳۹
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست ۰۳۸
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است ۰۳۷
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست ۰۳۶
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است ۰۳۵
رواق منظر چشم من آشیانهی توست ۰۳۴
خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است ۰۳۳
خدا که صورت ابروی دلگشای تو بست ۰۳۲
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است ۰۳۱
زلفش هزار دل به یکی تار مو ببست ۰۳۰
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است ۰۲۹
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست ۰۲۸
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست ۰۲۷
زلفآشفته و خویکرده و خندانلب و مست ۰۲۶
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست ۰۲۵
خیال روی تو در هر طریق همره ماست ۰۲۳
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست ۰۲۲
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست ۰۲۱
Create your
podcast in
minutes
It is Free
Good Mood Revolution
Your Sleep Guru Podcast
Anxiety Slayer™ with Shann and Ananga
Men Do Talk Podcast
The Dr. John Delony Show
On Purpose with Jay Shetty