#65 - نگاه کردن عزراییل بر مرد
داستان‌های مثنوی

#65 - نگاه کردن عزراییل بر مرد

2022-03-18
اد مردی چاشتگاهی در رسید * در سرا عدل سلیمان در دوید | رویش از غم زرد و هر دو لب کبود * پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود | گفت عزرائیل در من این چنین * یک نظر انداخت پر از خشم و کین | گفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه * گفت فرما باد را ای جان پناه | تا مرا زینجا به هندستان برد * بوک بنده کان طرف شد جان برد | نک ز درویشی گریزانند خلق * لقمهٔ حرص و امل زانند خلق | ترس درویشی مثال آن هراس * حرص و کوشش را تو هندستان شناس | باد را فرمود تا او را شتاب * برد سوی قعر هندستان بر آب | روز د...
View more
Comments (3)

More Episodes

All Episodes>>

Get this podcast on your phone, Free

Create Your Podcast In Minutes

  • Full-featured podcast site
  • Unlimited storage and bandwidth
  • Comprehensive podcast stats
  • Distribute to Apple Podcasts, Spotify, and more
  • Make money with your podcast
Get Started
It is Free