خلاصه داستان کتاب کمیاگر:
کیمیاگر داستان یک چوپان جوان و ماجراجو به نام سانتیاگو است که علاقه بسیاری به سفر کردن دارد. او اهل آندلس یا همان اسپانیای کنونی است.
او هربار در زیر درخت چناری که از ویرانههای یک کلیسا رشد کرده، میخوابد و هربار نیز یک رویای تکراری میبیند؛ رؤیایی که در آن کودکی به او دربارهی وجود یک گنجینهی ارزشمند در اطراف اهرام مصر خبر میدهد.
سانتیاگو برای تعبیر رویایش با یک زن کولی مشورت میکند و در کمال تعجب زن به او میگوید که به مصر برود.
او همچنین با پیرمردی عجیب به نام ملک صادق ملاقات میکند که ادعا دارد پادشاه سلیم است. پیرمرد نیز توصیههای کولی را تکرار میکند و به سانتیاگو میگوید سفر به اهرام، افسانه شخصی وی است.
افسانه شخصی چیزیست که شما همیشه آرزوی انجامش را داشتهاید. همهی افراد، در آغاز جوانی میدانند که افسانهی شخصیشان چیست. اما با گذشت زمان حسی به آنها القا میکند که دستیابی به افسانهی شخصی غیرممکن است.
ملک صادق سانتیاگو را متقاعد کرد که به جهت دنبالکردن افسانه شخصیاش گله خود را بفروشد و راهی طنجه شود.
وقتی به طنجه میرسد سارقی اموال او را که از ماحصل فروش گله خود بهدست آورده بود، غارت میکند.
و...
گوینده:محسن نامجو۳۴فصل
view more